اندک اندک بوی بهار می آید.به هر سو که نگاه می کنم ، می بینم که همه در تکاپو هستند تا باز نو شوند.تازه و زیبا. مردم را می بینم که خرید می کنند،خانه تکانی می کنند و گرد و غبار را از صورت خانه پاک می کنند. من نیز خوشحال و شادمان ازاین همه زیبایی و سرسبزی هستم.
طبیعت را می بینم که لباس برفی اش را از تن بیرون می آورد و ...
همه جا را تاریکی فرا گرفته است.بجز صدای تیک تاک ساعت ، هیچ صدای دیگری شنیده نمی شود.
ذهنم درگیر است و خوابم نمی برد. تنهایی،نبودن آزادی،شکست های پی در پی همه و همه ذهنم را ...