
همیشه دوست داشتم بزرگ شوم.رفتارهایم به تقلید از بزرگتر ها شد؛با هم سن و سالانم بازی نکردم.نشستم و خواندم و خواندم.الان که به نصف راه هنوز نرسیده ام گرد خستگی و رنج در چهره نوجوانم نشسته است.چند تارموی سپید ، تجربه های در نوع خود عجیب و چه و چه ... همه ارمغان زندگی برای من است.با این سن کم خیلی چیزها فهمیدم و خیلی تجربه ها اندوختم.فهمیدم آینده مثل سراب برای آدم تشنه است؛از دور قشنگ و دل فریب ولی همین که به آن نزدیک شوی می بینی آن چیزی نبوده که فکر میکردی.
تصمیم گرفتم کودک باشم ؛ پاک و بی ریا ، زندگی نه از روی عقل و منطق بلکه از روی احساس ،اعتماد و مهربانی نه از برای تملق و جلب توجه بلکه از روی احساس درونی.
دوست دارم مانند کودکان در گرماگرم تابستان ، سوار بر دوچرخه ، با بستنی ای در دست و لبخندی بر لب طعم و لذت زندگی را تجربه کنم.
نویسنده: محمد امین خبرخوش
- ۹۴/۰۶/۰۹