چمدانم را می بندم.به جایی دور کوچ خواهم کرد.دوردست ها...
همراه پرنده ها، بر شانه ی باد دور از خاطره هایم.ناخوشی هایی که کام مرا تلخ کرده اند
دور از نگاه های سرزنش بازی که بر دلم سنگینی می کنند.به یاد تمام روزهایی که زمین خوردم.حرفهایی که شنیدم و بند بند وجودم را از هم جدا کرد.
دور می شوم از شهری که هر زاویه اش یادآور تنهایی من است.
به جایی دور کوچ می کنم جایی که هیچ کس مرا نمی شناسد که با زبانش زخمی بر دل غصه خورده ام بزند.
جایی که آرامش خیال داشته باشم و زندگی بی دغدغه،به دور از استرس و روز مرگی
به دور از فردایی که پیش رو دارم
جایی که غروب های سرد زمستان، از پنجره به بیرون نگاه کنم و دانه های برف را که در آغوش زمین جای گرفته اند ببینم و گاه گاهی رهگذری که رد شود و لبخندی به من هدیه کند و من از سر قدر شناسی لبخندی به او تقدیم کنم.
چمدانم را می بندم و کوچ می کنم....
94/8/14
محمدامین خبرخوش
محمد امین خبرخوش
محمد امین خبرخ
محمد امین خبرخ
محمد امین خبرخوش
محمد امین خبرخوش
محمد امین خبرخوش
- ۹۶/۱۱/۲۰